وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش و دارایی، هر عیبی را می پوشانند و تنگدستی و نادانی، هرگونه عیبی را آشکار می سازند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :24
بازدید دیروز :8
کل بازدید :206145
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/8/26
5:50 ص
موسیقی

باساعت قرآنی بیدارشدم   

     حدود18سال پیش شبی قبل ازخوابیدن،آیه ی آخرسوره ی کهف راخوندم ونیّت کردم که درساعت 4و44دقیقه و30 ثانیه ی صبح بیدارشوم.سپس  روی تختخوابی که چهارگوشه ی پایه های آن به صورت منحنی بود،خوابیدم.موقعی بیدارشدم که   ازروی تختم وهمراه باآن،به آهستگی ،روی قالی های کناری غلطیدم .

     چشمم رابازکردم وکورمال کورمال خودم رابه کلیدبرق رسوندم ولامپ اتاق راروشن کردم.به ساعتم نگاه کردم ومتوجه شدم که دقیقاًدرهمان ساعت ودقیقه وثانیه ی موردنظرازخواب بیدارشده ام؛گویی درهمان لحظه ی موعود،فرشتگان الهی تختم رابه آهستگی به یک طرف هُل داده باشندتابیدارم کنند.این صحنه راهیچگاه فراموش نکرده ام .

   البته پس ازآن هم بارهاباخواندن این آیه،درساعت موردنظرم بیدارشده ام،ولی بیدارشدنم باافتادنم ازتخت،فقط یک باربوده است؛لذاخاطره اش درخاطرم مونده.

    درتفسیر نور الثقلین، ج‏3، ص: 316 از أبی عبد الله علیه السلام نقل شده که فرمود:« ما من عبد یقرء آخر الکهف الا تیقظ فی الساعة التی یرید»:هیچ بنده ای نیست که آیه آخرسوره کهف رابخواندمگراین که بیدارمی شوددرهرساعتی که می خواهد.

     آیه،این است: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (سوره ی کهف آیه 110)

ترجمه: بگو من فقط بشرى هستم همچون شما (امتیازم این است که) به من وحى مى‏شود که معبود شما تنها یکى است؛ پس هر کس امید لقاى پروردگارش را دارد، باید عمل صالح انجام دهد، و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نکند.

     نکته:آیه اقتضای کامل داردکه اگرانسان باحفظ شرایطِ لازم وکافی(ایمان وعمل صالح واخلاص و...)،آن راقبل ازخواب تلاوت کرد،درساعت موردنظرش بیدارشود،امااگرشرایط لازم برای بیداری ازسوی انسان مراعات نگردد،چه بسادرآن موقع بیدارنشودکه دراین صورت،نقص ازسوی انسان است نه ازناحیه ی آیه.

 


90/10/4::: 11:18 ع
نظر()
  

دیدم امام زمان علیه السلام پدرم است    

     اواخرسال1389شبی درخواب دیدم که نوجوانی درحدود11ساله هستم وامام زمان علیه السلام پدرم است ومن درکنارآن حضرت ایستاده ام ودست راستم دردست آن حضرت است.(ائمه علیهم السلام درواقع هم،پدرمعنوی امت اسلامی هستند:آن چنان که درروایتی ازپیامبراکرم صلی الله علیه وآله به این مضمون آمده که فرمود:أناوعلی أبَواهذه الأمّة:من وعلی پدراین امتیم)

     ناگهان دیدم که آن حضرت،ازآن جاناپدیدشدودیگرآن حضرت را-هرچه به اینجا وآنجانگاه می کنم- نمی بینم.درهمین لحظه ازشدت غم وغصه وحسرت،بیدارشدم ونشستم،گریه کردم.وچندین روزحیران وسرگشته بودم و درآرزوی بال گشودن به سامراسرازپانمی شناختم تااین که یک هفته گذشت وتوفیق سفربه سامراودیگراماکن زیارتی عراق نصیبم شدوبرای اولین بارتوانستم خاک پای قدوم مبارک آن حضرت درسامراوسرداب مقدس راسرمه چشمانم کنم وقلبم کمی،فقط کمی اززخم هجران،بیاساید....شورعشقم رافدایش می کنم.

    ازخدای مهربان وامام زمان علیه السلام به خاطراین لطفِ بزرگی که به من کردند،متشکرم.

    عارف بالله،مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه فرموده:«عاشق امام زمان اورالااقل درخواب می بیند،اگردربیداری نبیند...»(زمزم عرفان،محمدی ری شهری،قم:دارالحدیث،ص153)


  
  

خدابیدارم کردبرای قرآن        

احترام کتاب های دینی مذهبی       

بسیارحساس بوده وهستم  که پایم رابه طرف کتابی که احتمال می دهم نام خداودیگرمقدسات دینی ومذهبی درآن باشد،درازنکنم مگراین که حواسم نبوده باشد.

        برای همین همیشه کتاب ها یم رابه گونه ای قرارمی دهم که جلوی پاقرارنگیره.

برخاستنِ همزمان درخواب وبیداری به احترام قرآن

        سال1370،پیش ازظهرِ یک روز،دراتاق محل تحصیلم مقداری قرآن راتلاوت کردم وبعد،آن راروی تاقچه گذاشتم.وچنددقیقه بعدخوابیدم.خواب دیدم که  به طرف تاقچه ای که قرآن راگذاشته ام،پایم رادرازکرده وخوابیده ام ولذادرادامه ی خواب،فوری بلندشدم که قرآن راازجلوی پایم بردارم .وقتی برخاستم،دیدم که این برخاستنم،نه فقط درخواب بوده،بلکه واقعاً هم برخاسته ام وهمان لحظه بیدارشدم،دیدم که قسمتی ازخوابم درحالتِ نشسته بوده است.درهمین حال که تازه بیدارشده بودم،نگاه کردم دیدم که واقعاً هم قرآن درتاقچه هست ومتأسفانه حواسم نبوده وبه طرف آن درازکشیده وخوابیده  بوده ام.لذادستم رادرازکردم ،آن رابرداشتم ،بوسیدم ودرجای مناسبی گذاشتم.

خدابه احترام قرآن بیدارم کرد

      اینجا به ذهنم رسیدکه کتاب خدای متعال،چه قدرنزدخدامحترم وارزشمنداست که حتی درخواب هم می فهماندکه بایداحترام آن راحفظ کنیم وازتکریم آن غافل نشویم.

تکریم آموزه های قرآنی

      وقتی احترام به قرآن،این قدرنزدخداباارزش باشد،چه بایدگفت درمورداحترام ودرک مفاهیم،معانی وآموزه های قرآنی،که احترام ظاهری به قرآن،مقدمه ای برای فهم وعمل به آن است.خداوندتوفیق تکریم،فهم،وعمل به قرآن کریم به همه ماعنایت فرماید.


90/10/3::: 10:22 ع
نظر()
  
  

دیدم قیامت شده و...

بایددعوتمون کنند   

 تیرماه سال1388پس ازطی مقدماتی بناشده بودکه به طورمکرربتوانیم به سوریه واماکن زیارتی عتبات عالیات درعراق مشرف شویم.

    پیش خودم گفتم :دیگه ازاین به بعد-باتوجه به شرایط جدیدی که فراهم کرده ایم،می توانیم زودبه زودبرای زیارت مشرف شویم.ابتداقراربودسه سفرزیارتی به سوریه بریم.من حسّ بسیارخاصی نسبت به حضرت زینب کبری سلام الله علیهادارم وبسیارمشتاق زیارتش بودم،اماهرچه منتظرموندم که که ازدفاترزیارتی تماس بگیرند،خبری نشدوبالأخره به این نتیجه رسیدم که شرایط جدیدومقدماتی که انجام داده ایم،تعیین کننده نیست.بایدخودحضرت زینب(س) وائمه واولادشان علیهم السلام به إذن الهی دعوتمون کنند.

قیامت وبهشت

    شب که فرارسید،خوابیدم ودرخواب دیدم که قیامت شده واعمالمون رامحاسبه کرده اندومنتظرنتیجه هستیم تاببینیم که به بهشت راهمون می دهندیانه؟وضعیت بسیاردلهره آوری برروحمون حاکم بودتااین که ناگهان ندایی اومدکه:راهتون دادند.می توانیدواردبهشت شوید.

تماس بهشتی

    درهمین لحظه ازخواب بیدارشدم.حس بسیارخوبی داشتم وحس می کردم خبرِخوبی خواهم شنید.ساعت 9صبح ازدفترزیارتی تماس گرفتندوگفتندکه24/6/88آماده ی سفربه سوریه شوید.مشتاقانه اعلام آمادگی کردم.

زیارت حضرت زینب وحضرت رقیه

    درهمین روزحرکت کردیم ومدت حدودسه شب ودورروزازمسیرترکیه به سوریه  رفتیم وپس اززیارت حضرت زینب سلام الله علیها،به زیارت حضرت رقیه (س)مشرف شدیم.آقای انسانی،شاعرومداح اهل بیت (ع)نیزدرحرم حضرت رقیه بود.ایرانیان زیادی درحرم حضورداشتند.

وقتی مجلس کربلاشد

    آقای انسانی،باآن حالِ معنوی اش شروع کردبه خوندن سوزناکانه اشعارش که درموردحضرت رقیه ومصائبش بود.ومجلس روضه به قول معروف،کربلاشدوشوروحال عجیبی برمجلس حاکم شدومن به شدت دلم شکست و...دیدم که موقعیت خوبی برای اجابت دعاست.یکی ازدعاهایی که درآنجاکردم،این بودکه ازحضرت رقیه خواستم به درگاه الهی واسطه شودوبرات کربلارابرام بگیره تابتونم پدرش،امام حسین علیه السلام رازیارت کنم.

همسایگی امام حسین(ع)وخانواده اش

    به هتل محل اقامت برگشتیم.پس ازصرف شام،خوابیدیم.درخواب دیدم که امام حسین علیه السلام وخانواده اش همسایه مون شده اندومنزلشون کنارمنزلمون هست.بسیارخوشحال شدم وازشادی وشعف نمی تونستم درپوست خودم بگنجم.

زیارت امام حسین علیه السلام درکربلا

    دوماه پس ازبرگشت ازسوریه،توفیق زیارت کربلانصیبم شدوبعددوباردیگرنیزمشرف شدیم به کربلاوهمه ائمه مدفون درعراق وبرخی ازامام زادگان مدفون دراین کشور.وهمه این هاازلطف پروردگارمهربونم بوده است.

 


90/10/2::: 10:19 ع
نظر()
  

هم مردم وهم طعم شهادت راچشیدم

   شبی خواب دیدم که سنگ بزرگی رویم افتادومُردم بی آن که دردی احساس کرده باشم.ناگهان دیدم که روحم درجایی دورترازسنگ نظاره گراین صحنه است.

   شبی دیگردرخواب دیدم که جنگ پرحادثه ای بین ایران واسرائیل درگرفته است وازطرف اسرائیلی هاتیری به من اصابت کرده است واحساس کردم که چنددقیقه دیگربه شهادت می رسم وحسِ بسیارخوبی داشتم.درواقع «حس شهیدشدن ولحظاتِ قبل ازشهادت»رابه گونه ای درک کردم.


  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام