وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :38
کل بازدید :203570
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/2/8
6:47 ع
موسیقی

دیدم قیامت شده و...

بایددعوتمون کنند   

 تیرماه سال1388پس ازطی مقدماتی بناشده بودکه به طورمکرربتوانیم به سوریه واماکن زیارتی عتبات عالیات درعراق مشرف شویم.

    پیش خودم گفتم :دیگه ازاین به بعد-باتوجه به شرایط جدیدی که فراهم کرده ایم،می توانیم زودبه زودبرای زیارت مشرف شویم.ابتداقراربودسه سفرزیارتی به سوریه بریم.من حسّ بسیارخاصی نسبت به حضرت زینب کبری سلام الله علیهادارم وبسیارمشتاق زیارتش بودم،اماهرچه منتظرموندم که که ازدفاترزیارتی تماس بگیرند،خبری نشدوبالأخره به این نتیجه رسیدم که شرایط جدیدومقدماتی که انجام داده ایم،تعیین کننده نیست.بایدخودحضرت زینب(س) وائمه واولادشان علیهم السلام به إذن الهی دعوتمون کنند.

قیامت وبهشت

    شب که فرارسید،خوابیدم ودرخواب دیدم که قیامت شده واعمالمون رامحاسبه کرده اندومنتظرنتیجه هستیم تاببینیم که به بهشت راهمون می دهندیانه؟وضعیت بسیاردلهره آوری برروحمون حاکم بودتااین که ناگهان ندایی اومدکه:راهتون دادند.می توانیدواردبهشت شوید.

تماس بهشتی

    درهمین لحظه ازخواب بیدارشدم.حس بسیارخوبی داشتم وحس می کردم خبرِخوبی خواهم شنید.ساعت 9صبح ازدفترزیارتی تماس گرفتندوگفتندکه24/6/88آماده ی سفربه سوریه شوید.مشتاقانه اعلام آمادگی کردم.

زیارت حضرت زینب وحضرت رقیه

    درهمین روزحرکت کردیم ومدت حدودسه شب ودورروزازمسیرترکیه به سوریه  رفتیم وپس اززیارت حضرت زینب سلام الله علیها،به زیارت حضرت رقیه (س)مشرف شدیم.آقای انسانی،شاعرومداح اهل بیت (ع)نیزدرحرم حضرت رقیه بود.ایرانیان زیادی درحرم حضورداشتند.

وقتی مجلس کربلاشد

    آقای انسانی،باآن حالِ معنوی اش شروع کردبه خوندن سوزناکانه اشعارش که درموردحضرت رقیه ومصائبش بود.ومجلس روضه به قول معروف،کربلاشدوشوروحال عجیبی برمجلس حاکم شدومن به شدت دلم شکست و...دیدم که موقعیت خوبی برای اجابت دعاست.یکی ازدعاهایی که درآنجاکردم،این بودکه ازحضرت رقیه خواستم به درگاه الهی واسطه شودوبرات کربلارابرام بگیره تابتونم پدرش،امام حسین علیه السلام رازیارت کنم.

همسایگی امام حسین(ع)وخانواده اش

    به هتل محل اقامت برگشتیم.پس ازصرف شام،خوابیدیم.درخواب دیدم که امام حسین علیه السلام وخانواده اش همسایه مون شده اندومنزلشون کنارمنزلمون هست.بسیارخوشحال شدم وازشادی وشعف نمی تونستم درپوست خودم بگنجم.

زیارت امام حسین علیه السلام درکربلا

    دوماه پس ازبرگشت ازسوریه،توفیق زیارت کربلانصیبم شدوبعددوباردیگرنیزمشرف شدیم به کربلاوهمه ائمه مدفون درعراق وبرخی ازامام زادگان مدفون دراین کشور.وهمه این هاازلطف پروردگارمهربونم بوده است.

 


90/10/2::: 10:19 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام