وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزد ابلیس، مرگ هیچ یک از مؤمنان، ازمرگ فقیه محبوب تر نیست . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :8
کل بازدید :206160
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/8/26
6:15 ص
موسیقی

 

 وتوچه می دانی ایران چیست؟

 درسفرازسوریه به لبنان بایک استاددانشگاه سوریه ای همسفرشدم . استادزبان انگلیسی دردانشگاه سوریه بود.دربین مسیردرموردمسائل مختلف باهمدیگه صحبت کردیم.

    یکی ازصحبتها مون درموردقدرت جمهوری اسلامی وماهیتش بود.

    آن استاددانشگاه به من گفت:خیلی ازکشورهای- به اصطلاح - اسلامی،صرفاًادّعامی کنندکه اسلامی اند،ولی صداقت ندارند.اماجمهوری اسلامی واقعاً دراسلامیتش صداقت داره.

   وبعدگفت:شماکه داخل ایران هستید،آن قدرهاکه ماقدرایران رومی دونیم،شماایرانی هاشایدندونیدومامی دونیم که ایران چه قدرقدرت داره:وماأدراک ماإیران!

     بهش گفتم:کدوم یک ازفیلمهای ایرانی رادیده ای؟گفت:یوسف الصدیق.منظورش فیلم یوسف پیامبربود.

     بعدبه من گفت:چندساله سوریه زندگی می کنی؟گفتم:چه طورمگه؟گفت:عربی خوب صحبت می کنی!گفتم:تازه،اولین باره که اومدم سوریه.واینجا بودکه کمی نسبت به مکالمه عربی ام امیدوارترشدم.البته درعراق هم باهمین تعبیرمواجه شده بودم.واین ازالطاف الهی بوده است.

 

 


90/10/9::: 11:44 ع
نظر()
  

    گریستم ونگذاشتندبگریم 

     پس ازیک عمرآرزو،برای اولین بار داشتیم به مدینه نزدیک می شدیم.تمام آنچه که درموردمدینه وخاطراتش خوانده وشنیده بودم،درذهنم مرورمی شدند.

    گلدسته مسجدالنبی صلی الله علیه وآله راکه ازدوردرامتدادِ خیابانِ منتهی به حرم پیامبردیدم، هیجان عجیبی دردلم پدیدآمد.

    هنگامی که واردمسجدالنبی شدم،بغض فروخورده ام به ناگهان شکست وباهجوم گریه ای بی امان،دیده ام دریاشد امّاباهشدارِ نیروی امنیتی سعودی-وهابی مواجه شدم که می گفت:«لاتبک»:گریه نکن!اینجابرای اولین بارمتوجه شدم که وقتی گریه ات می گیره ونمی تونی گریه کنی ،چه حالی پیدامی کنی؟دچارچه احساسات متناقضی می شی؟وآن گاه به یاداسرای کربلا افتادم که چه قدربراشون سخت بوده که نتونند گریه نکنند،یاگریه کنندوازگریستن منع شوندیاباضربات سیلی وشلاق مواجه شوند؟وبه یادآن شبی افتادم که حضرت علی علیه السلام درمدینه موقع غسل حضرت زهرا سلام الله علیهابه بچه هاسفارش می کردکه آهسته گریه کنند.

  

 


90/10/9::: 10:53 ع
نظر()
  
  

       حضرت علی(ع)گمشده ام رابرگرداند

     جای همه دوستان سبز،زمستان دوسال پیش،داشتم درحرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام زیارت می کردم.

     پس اززیارت وبوسیدن ضریح حضرت ودعا،وقتی می خواستم برم بیرون ازحرم،ناگهان متوجه شدم که وسیله ای که برای گرم شدن،روی گوشم می انداختم،ازدستم افتاده وگم شده.

     پیش خودم گفتم دردستگاه امیرالمؤمنین علیه السلام،قاعدتا ً چیزی اززائرین گم نمی شودکه پیدانشود.

     باامیدواری،برگشتم وازمیان انبوه جمعیتی که کنارضریح حضرت موج می زد،گذشتم ووقتی به انتهای ضریح نگاه کردم،دیدم یکی ازخادمان حرم،آن وسیله ام راروی دست گرفته وتکان می دهدتاصاحبش آن راببیندوبگیرد.

     لذااشاره کردم که مال منه وآن رابه من دادوایده ام رادرموردامانتداری حضرت تأییدکرد.


  

نحوه اصلاح رفتارشخصیت ها   

     یه روزدیدم یه آقایی که بروبیایی داشت وبراخودش کسی بود،قسمتی ازقرائت نمازش رادرست أدانمی کردوحتی برخی ازکسان دیگری هم که باهاش نمازخوانده بودند،به این مسأله إذعان داشتندوبه همین خاطرازنمازخواندن بااوخودداری می کردند،ولی آن آقا،آدم خوب ومتواضعی بودکه لازم می دانستم جایگاهش محفوظ بمونه ودرعین حال،به گونه ای قرائتش تصحیح بشه که موانع شرکت درنمازِ جمعی اش برای این تعدادازدوستان،برطرف بشه واونها هم درنمازش شرکت کنندوخودم هم ازتکرارنمازهام بعدازنماز خواندن بااو،راحت بشم .فکرکردم خدایاچه کارکنم؟

     یه روزکه دفترکارش خلوت واوتنهابود،رفتم پیشش وپس ازاحوال پرسی واظهارارادت،

     گفتم:من دوست دارم حمدوسوره ام رابرای شماقرائت کنم،هرجاش اشکالی داره،لطفاً به من بگیدتااصلاح کنم.

    گفت:بفرماییدبخونید!

بعد،شروع کردم وحمدوسوره ام راخوندم ووقتی به اون قسمت ازحمدوسوره- که ایشان درنمازشون اشتباه می خوندند- رسیدم،گفتم:این قسمت راهم درست خوندم؟

    گفت:بله،کاملاًدرست خوندید.

    گفتم:آخه شمادرنمازتون،این طوری که من خوندم،نمی خوندید،تردیدکردم که نکنه من درست قرائت نمی کنم.ازاین جهت مزاحمتون شدم وقتتوناگرفتم تامطمئن بشم که درست می خونم.

    بعدتشکرکردم وخداحافظی نمودم.

    ازدفعه بعدکه درنمازش شرکت کردم،دیدم قرائتشادرست کرده.به بقیه دوستان هم گفتم که حالادیگه ازاین به بعدمی تونیدشماهم درنمازایشون شرکت کنید.اونها هم دیگه ازاون به بعدشرکت کردندوتصدیق می کردندکه قرائتشاتصحیح کرده.

    لذاهم جمعیت نمازگزاران بیشترشد.هم جایگاه وشأن آن آقا محفوظ موندوهم مابه وظیفه مون دراین موردبخصوص تونستیم عمل کنیم واین هاهمه یکی ازالطاف بزرگ الهی به همه مابود.خداروشکر

 

 


  
  

جوانی که حضرت معصومه واسطه ازدواجش شد

سال 1371یکی ازدوستانم -که چندسال قبل دنبال موردی برای ازدواج می گشته-می گفت:

    «3سال قبل رفتم حرم حضرت معصومه (س)و درزمزمه ی درونی ام به گونه ای که کسی نمی شنید- به صورتی نجواگونه به حضرت گفتم:بی بی! من می خواهم برای انجام سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وحفظ تقواو...ازدواج کنم وازشمامی خواهم که واسطه بشیدپیش خداتافردمناسبی رابرام رقم بزنه وبتونم بااوازدواج کنم.

     درهمین لحظه مردی میان سال،دستم راگرفت ونگاهی به قدوقواره ام نمود ، وراندازم کردوسلام کردودعوتم کردکه به گوشه ای بریم ورفتیم.

     آن وقت به من گفت:راستش رابخواهی من دختری دم بخت دارم که دنبال فردی متدین می گردم تااگردخترم راپسندیدودخترم هم اوراپذیرفت،ازدواجشون راسروسامان بدهم.حال که تورادرحال زیارت دیدم،به دلم افتادکه باهات صحبت کنم .اگرمایلی،بریم خونه ی ما،دخترم راببین،بشینیدباهمدیگه صحبت کنید.اگه همدیگرراپسندیدید،بقیه کارهارابه امیدخداباهمدیگه وباهماهنگی خانواده های دوطرف،انجام می دهیم.

     من فوری دوزاریم افتادکه نکنه همون کسی باشه که حضرت معصومه وساطتشاپیش خدابرای من کرده.پس نبایداین فرصت راازدست بدهم وبهتره برم ببینم،اگرپسندیدم،پی گیری می کنم واگرنپسندیدم که چیزی راازدست نداده ام.

       لذاقبول کردم ورفتم به منزلشان وپس ازکمی نشستن چای که آورد،چهره وقدوقواره اش  رابه طورکلی دیدم،ظاهرش راپسندیدم،وبعدهم بااجازه پدرش نشستیم باهمدیگه صحبت کردیم وبالأخره،متوجه شدم همون کسی است که دنبالش بودم ومعیارهایم رادروجودش دیدم.

     پس ازرفت وآمدهای خانواده هاوانجام اقدامات لازم،باهمدیگه ازدواج کردیم والآن هم زندگی خیلی خوبی داریم وخداراشکرمی کنیم وارادتمون هم به حضرت معصومه (س)خیلی زیادترشده ومرتب باهمدیگه به زیارتش می ریم وزندگی مونامدیون ایشون می دونیم وخداروشکرمی کنیم».

     آری توسل به خاندان عصمت وطهارت،این گونه ندای مارابه عرش می بردوآرزوهارادرکمترازچشم به هم زدنی زمینه سازی وبرآورده می نماید.

 

 


90/10/5::: 9:33 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام