وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اى اسیران آز باز ایستید که گراینده دنیا را آن هنگام بیم فرا آید که بلاهاى روزگار دندان به هم ساید . مردم کار ترتیب خود را خود برانید و نفس خود را از عادتها که بدان حریص است باز گردانید [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :13
کل بازدید :203118
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/1/10
12:11 ص
موسیقی

      

 معجزه ی اشک برحامل مشک

درکربلابامدیرکاروانمون داشتیم صحبت می کردیم.گفتم چی شدکه تصمیم گرفتی مدیرکاروان باشی؟

      گفت:درجوونی هام اصلاًنه اهل نمازبودم ونه اهل دیانت ونه اهل روضه وزیارت.اماورزشکاربودم.ورزش رزمی.روزی درحال مبارزه،درماه محرم دست وپام شکست  وبستری شدم ودست وپایم راگچ گرفتند.کوچک ترین حرکت دست وپام جیغم رو درمی آورد. دخترم فاطمه،درهمون حالی که بستری بودم،پیله کردبه من که«امشب بایدبریم روضه وشماهم بایدبیایی».گفتم:باباجون!خودت می دونی که من اهل این چیزانیستم ومردم محل هم اینومی دونندومن حتی اگه بخوام بیام هم خجالت می کشم ازنگاه های معنادارمردم.

      دخترم گفت:«مابه کمک مادروبرادرام می بریمت».وخلاصه بااصرارمن رو روی تخت سبکی گذاشتندوآهسته وبازحمت زیادبردندمجلس روضه وعزاداری ای که درمحلمون برگزاربود.من رویم نشدکه داخل مجلس برم.خواستم که من روپشت دیوارمجلس روضه زمین بگذارندواماصدای روضه خوان راواضح می شنیدم.نمی دانم چه شد،صدای دلنشین روضه خون – که روضه ی حضرت عباس رو می خوند- به گوشم که رسید-بی اختیاراشک ازچشمام سرازیرشدوناگهان،دست شکسته ام رابرای پاک کردن اشک هام حرکت دادم ولی نتونستم سنگینی دستام روتحمل کنم،دستم  به زمین لغزیدوباضربه به زمین خورد.ولی دردی احساس نکردم.دوباره دستم راتکان دادم بازدرد نگرفت.بیشترتکان دادم دیدم انگارنه انگارکه دستم شکسته باشد،هیچ دردی ندارد.پای شکسته ام راهم تکان دادم هیچ دردی احساس نکردم.آهسته خودم رااززمین کندم وبلندشدم.بچه هادیدندکه بلندشده ام.تعجب کردند،من رومحکم گرفتندکه نیفتم.گفتم:لازم نیست!هیچ دردی ندارم.وبچه هاباورنمی کردندولی دست وپایم راتکان دادم،دیدندکه هیچ دردی احساس نمی کنم ودرچهره ام خوشحالی موج می زنه.همسرم باخوشحالی گفت:دیدی!حضرت ابالفضل!پیش خداشفاعتت کرد،خوب شدی!وهمگی باخوشحالی وشکرگزاری به درگاه الهی ومن بااعتقادخاص به دین واهل بیت و برکت مجلس روضه وعزاداری برگشتیم منزل.

     فردای آن شب،رفتیم پیش شکسته بندوگچ های دستم رابازکردوازاون به بعد،تصمیم گرفتم اهل نمازباشم واهل مجالس روضه وعزاداری وانس بااین جلسات معنوی وبهره مندی ازمنابرعلماومداحان اهل بیت علیهم السلام واصلاًتصمیم گرفتم درخدمت زائران خانه ی خداوسوریه وعتیبات عالیات وکربلا باشم والان28سال هست که درخدمت زائران امام حسین وحضرت عباسم واکنون درکربلا.

 


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام