وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ به داوود علیه السلام وحی کرد :«ای داوود ! به من شادمان باش و از یادم لذّت ببر و با مناجات من متنعّم شو که به زودی، خانه را از فاسقانْ خواهم پرداخت ولعنت خود را بر ظالمان قرار خواهم داد» . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :8
کل بازدید :206138
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/8/26
4:14 ص
موسیقی

      یه با ر به یکی ازدوستان گفتم که درقم دوستان زیا دی دارم که اگه بخواهم یک ما ه هم درقم بمونم،می تونم شبی درمنزل یکی ازاون هاباشم.

     اتفاقاًچند روزبعدش رفتم قم.کارهام روانجام دادم وحدود3عصربودکه کا رهام تموم شد.بعدفکرکردم که به خونه ی کدوم یک ازدوستانم برم.لیست اسامی دوستان وشماره تماسها شون راازجیبم درآوردم.باهرکدومشون که تما س گرفتم،یاگوشی را برنداشتند،یاتلفن همراهشون خاموش بود، یاخونه نبودند، یا موقعیتشون جوری بودکه قرارگذاشته بودندبه جایی بروندو...خلاصه حدود نیم ساعت باهمه شون تماس گرفتم ولی جورنشدکه برم خونه شون.حتی یکی دوتا شون رادرخیابون دیدم که می رفتندجایی وعذرخواهی کردندکه نمی توننددرخدمتم!باشند(البته اینو بگم که واقعاًنمی تونستند، نه این که بهونه تراشی کنند).من موندم وخودم.همین طورسرگردان موندم وهواداشت غروب می کرد.رفتم حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)ونمازمغرب وعشا رو خوندم ودرحرم موندم تاساعت 9شب شد.بعداومدم بیرون ازحرم وشام مختصری هم تهیه کردم وخوردم.

    این جابه طورخاصی متوجه خداشدم وگفتم:خدایامنوببخش که ازتوغافل شدم.ممنونم که دراین موردهم متوجهم کردی که بایدامیدم فقط به خودت باشه وتکیه ام به دوستانم – هرچندخیلی هم خوبند- نباشه.

     دراین لحظه به دلم افتادکه به یکی ازدوستانم که سیدی بوشهری وبسیارمهربون وصمیمی بود،زنگ بزنم.تماس که گرفتم، بعدازحدودیک دقیقه گوشی روبرداشت ودیدم نفس نفس می زنه.پس ازسلام واحوال پرسی ، گفتم سید!انگاردویده ای!گفت:بله، تازه اومدیم خونه.رفته بودیم جایی.وخلاصه پس ازاین که متوجه وضعیتم شد،دعوت کردکه برم خونه شون ورفتم.واون شب درمنزلشون موندم.ودرحالی که نزدیک بود اون شب کارتن خواب بشم،اماخدای کریم ازسرمای سوزان اون شب نجاتم داد.

     ازاون به بعد به طورخاص یادگرفتم که درامورم،ازخداغافل نشم.به اسباب تکیه نکنم.بلکه به مسبّب    الأسباب یعنی خدای متعا ل امیدوارباشم وازاوبخواهم.خداگاهی اینچنین ازدیگران ناامیدمون می کنه تابه غیرخودش امیدنبندیم.


90/10/19::: 2:10 ع
نظر()
  

یادش به خیر،یکی ازاستادامون می گفت:آدم باید«پیش خدا»آبروداشته باشه.اگه تمام مردم دنیاجمع بشن وما رو روی دست  خودشون بگیرن و بالاببرن و ازما تعریف بکنن،چه ارزشی داره اگه فرشته ها-خدای نکرده-ازبالابزنن توی سرمون؟


  
  

رمزتفاهم دانشجووروحانی

شبی یکی ازدوستانِ دانشجوونیزیکی ازدوستان روحانی،همزمان مهمون ماشدند.

      پس ازصرف شام وصحبت های مختلف،یک بحث علمی- مذهبی بین این دودوستم پیش اومدوبحث هاشون تاساعت 3بعد ازنصف شب به درازاکشید.ودرضمنِ بحث هابه خاطرعدم تفاهم وهمزبانی،نزدیک بودباهمدیگه دعواکنند.به ویژه که هیچکدام حاضربه دست برداشتن ازموضعشون نبودند.

    من دیدم این هااصلاًحرف همدیگه رانمی فهمند.یکی شون یه چیزی میگه که اون دیگه اصلاً برداشت دیگه ای می کنه وبرداشت خودش راعینِ منظورِاون یکی تلقی می کنه و رد می کنه.دیگری هم همین طور.

    احساس کردم که بایدبینشون میانجیگری کنم؛لذاحرفِ آن دو را به زبانِ هرکدومشون بیان کردم ومنظورهریک راتوضیح دادم .وقتی که منظورهمدیگه رافهمیدند،گفتند:اگه اینجوره که درسته وبالأخره،حرف همدیگه روقبول کردندوبه بحثشون خاتمه دادند.

    اون دوست دانشجومون،اصلاًمطالعات حوزوی نداشت.اون دوست روحانی مون هم هیچ مطالعاتی درزمینه علوم دانشگاهی نداشت؛ لذا هیچ ذهنیت مشترکی نداشتندکه بتوانندهمدیگه رودرک کنندوباهمدیگه ارتباط فکری پیداکنند؛ازاین روبه جای تفاهم،احساس تقابل داشتند،درحالی که دردل ، تفاهم داشتند.

     به نظربنده،یک روحانی بایدمطالعاتش به گونه ای باشه که بتونه ذهنیت دانشجورادرک کنه ویک دانشجونیزمطالعاتش به گونه ای باشه که بتونه ذهنیت روحانی رادرک کنه.دراین صورت می تونندباهمدیگه تفاهم متقابل داشته باشندودرعرصه اجتماع،همگرایی وهم افزایی داشته باشند.

    ارتباط دانشجوبامحیط حوزوی وروحانیون، وارتباط روحانی بامحیط دانشگاهی ودانشگاهیان،وتعامل فکری وفرهنگی بین آنان می تونه زمینه سازشناخت وهمزبانی وهمدلی باشه وباشعاروبخشنامه و...چنین اهدافی محقق نمی شه.


90/10/18::: 8:53 ع
نظر()
  
  

پرسشی دارم،زروشنفکرکشوربازپرس!    

      همواره درموردبرخی ازکسانی که به «روشنفکر»وحتی«روشنفکردینی»معروفند،سؤالی درذهنم مطرح شده که چرااینان-علیرغم اعتراض به آنچه که «نقض حقوق شهروندی درایران» می نامند-یک بارهم اعتراضی به «نقض حقوق شهروندان فلسطینی»نمی کنندوازاسرائیل انتقادنمی کنند؛یک بارازنقض حقوق بشردرآمریکاانتقادنمی کنند؛یک بارازاشغال عراق توسط آمریکاانتقادنکردند؛یک بارازاشغال افغانستان وکشتارآن همه بی گناه دراین کشورمسلمان توسط نظامیان آمریکاانتقادنمی کنند.

     این به اصطلاح روشنفکران،گویاکوهِ جنایت راوقتی توسط آمریکاواسرائیل صورت می گیرد،نمی بینند،ولی درایران،کوچک ترین حرکتی راباذره بین نگاهشان،بزرگ می بینندوبزرگ ترش می کنند.

     اگرواقعاًظلمی به کسی بشود،چه درایران وچه درکشورهای دیگر،درهرصورت،مردوداست،وتضییع حقوق هیچ انسانی درهیچ جای عالَم موردتأییدنیست،امابحث،درنگاه منصفانه ویکسان به مسائل وپدیده هاست که نبودِچنین نگاه متوازن ومتعادلی دربرخی ازروشنفکران،آدمی رابه این اندیشه رهنمون می شودکه چه بسامأموریتی ویژه ازسوی اسرائیل وآمریکابردوش اینان گذاشته شده که هرگونه اعتراضی ازسوی این روشنفکران موجب قطع مستمری آنان ازجانب صهیونیست هاوآمریکامی شود.بنابراین درآموزه های لیبرالی ودموکراسی گرایانه شان تردیدبه وجودمی آید که چه بسااینان می خواهندباابزاردموکراسیِ جهت دار،جاده صاف کنِ سلطه ی آمریکاشوندوگرنه چراخودآمریکابه آموزه های لیبرال مآبانه ی خودش هم پایبندنیست؟


90/10/17::: 2:53 ع
نظر()
  

شمشیرصاعقه برسینه رباخوار

       شخصی رامی شناختم که زندگی اش راباربا ونزول خواری اداره می کردوهرچه نصیحتش می کردند،گوشش بدهکارنبود.وزمانی،اتفاقاً دربیابانی بااوهم مسیرشدم وحدود10کیلومتربااوپیاده راه رفتم،هرچه نصیحتش کردم وازعذاب الهی ترسوندمش،وازپاداش الهی برای حلال خوری براش گفتم،به خرجش نرفت که نرفت؛چون غذای حرام که ازراه رباخواری درگوشت وپوست واستخوان وروحش نفوذکرده بود،نفس لوّامه ووجدانش راخاموش کرده بودوگوشش بدهکارحرف حق نبود.ودست ازرباخواری برنداشت.

     همون طورکه خداونددرقرآن فرموده:رباخواری،نوعی اعلام جنگ باخداست.

     عجیب است که این شخص حدود13سال قبل دروسط تابستان،دربیابانی داشته می رفته، ناگهان بدون هیچ علامتی ازبارانی بودن هوا، رعدوبرقی عجیب درآسمان برپا می شه وبارانی عجیب شروع به باریدن می کنه واین شخص که حدود50 سال سن داشت،ازشدت بارش،به یک چادربرزنتی عشایری پناه می بره ووسط پایه ی آهنی چادررامی گیره که داخل بشه ،رعدوبرقی چادررانشانه می ره ومی بینندکه این مرد،افتادودرجا جان به جان آفرین تسلیم کرد.بعدمی بینندکه خطوط سیاهی روی سینه اش مونده که اثرآن رعدوبرق بوده.بلافاصله بارون ازبارش می ایسته وانگارنه انگارکه هوابارونی بوده باشه،فضابه حالت عادیِ قبل ازبارش،برمی گرده.

    آری،خداباکسانی که اینجوری باهاش اعلام جنک کرده باشند،برخوردمی کنه،وچه بسامستقیماًدست ردبه سینه شون می زنه؛دست ردی که منجربه مرگ  ناگهانی شون می شه.


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام