وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون دانشمند بمیرد، همه چیز حتی ماهیان در دریا بر او بگریند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :40
کل بازدید :203518
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/2/7
8:2 ص
موسیقی

   محک دوستان،مرگ وزندگی

   5سال پیش ،حدود15روز دربیمارستان و6ماه درمنزل بستری شدم.دراین مدت،تعدادی ازدوستانم که خیلی روی اوناحساب می کردم،کارخاصی به جزملاقات دربیمارستان ومنزل انجام ندادند(که البته درهمین حدهم ازلطفشون متشکرم) وبعضی هاشون هم کمک زیادی کردند.بعضی هاشون هم اصلاً به ملاقاتم نیامدندکه شایدگرفتاری خاصی داشتند،ولی درهرصورت به عیادتم نیامدند.

     امانکته ی جالب این بودکه برخی ازدوستانم که اصلاً روی اوناحساب نمی کردم،بیشترین کمک رابه من کردندوداروهایی راکه درشهرخودمون پیدانمی شد،ازشهرهای دیگربرام تهیه کردندوخریدند.

     تجربه کردم که درموارد زیادی،امید مابه«آنچه  ازآن ناامیدیم»،بایدبیشترباشد«ازآنچه به آن امیدواریم».

    نکته ی دیگری که فهمیدم این بودکه:مامعمولاًاحساس می کنیم که اگه بمیریم،فاجعه ای سهمگین رخ خواهددادوعالََم به هم می ریزه وزندگی همه ی اقوام وخویشان ودوستان وآشنایان مختل می شه،امامن متوجه شدم که هرچه قدرهم که محبوب باشیم،مرگ ماچندان هم مخلّ زندگی نخواهدبودودرواقع آب هم ازآب تکان نخواهدخوردوزندگی همچنان جریان خواهدداشت.

     اماهرگزنمیردآن که دلش زنده شدبه عشق

عشق به خداوخلق خداهمواره دردلهاماندگارخواهدبود.

     


  

موفقیت درنویسندگی نسبی است وقله ها وافق های نویسندگی بسیارند

چندین سال دردوره های نویسندگی(نظری-عملی)،ویراستاری،عروض،روش تحقیق،نقدادبی،داستان نویسی و...شرکت کردم وتمرین زیادی انجام دادم تابالأخره اولین نوشته ام راکه متنی ادبی-عرفانی بود،برای چاپ،به یکی ازمجلات پرشمارکشوری ارسال نمودم.

      پس از8ماه انتظار،یکی ازدوستان خبردادکه مقاله ام رادرشماره ی جدیدآن مجله دیده است.

      من بلافاصله خودم رابه اتاق مطبوعات مدرسه مون رسوندم ومجله روپیداکردم.فهرست مطالب رامرورکردم.مقاله ام راپیداکردم.

      ازشدت شوق وشعف،5بارمقاله ام رومطالعه کردم وازاین که زحمات وتلاش هاوتقلاهای شادمانه ی چندین ساله ام به نتیجه رسیده بود،خیلی خوشحال شدم.

      چاپ این مقاله ام باعث شدکه تشویق شدم و مقاله ی مفصل دیگری نوشتم ودرهمان مجله در4شماره جداگانه چاپ شد.7کتاب ویرایش کردم وچاپ شد.10مقاله هم درسال های بعددرمجله ی دیگری به چاپ رسوندم وامسال 20تاازمقالاتم چاپ شده و5مقاله ی دیگردارم که تصویب شده وهرماه دومقاله ام دریک مجله به چاپ می رسدومسؤلین نشریه به من گفتندباتراکم مقالات شمامواجه شده ایم؛به همین خاطربامدیران مسؤول برخی دیگرازمجلات هماهنگ کرده ام که بعضی ازمقالاتم رابرای چاپ به آن هابفرستم.4کتاب هم آماده ی چاپ دارم که درفرصت مناسبی چاپ خواهدشد.

     یادم هست که برای حضوردردوره تخصصی تحقیق،یک سال هفته ای یک بار،مسافت 400 کیلومتری راطی می کردم وبرمی گشتم.الآن خیلی خوشحالم وخداراشکرمی کنم که توفیق دادبه یکی ازاهداف مهمم - که نویسندگی بود-به اندازه ی موردقبولم برسم وبتوانم درراستای ترویج اندیشه های اسلامی بکوشم وزبان کسانی باشم که ازبیان سخنانشان ناتوان هستند.وبعدتوفیق تدریس روش تحقیق ونویسندگی نصیبم شدو...الحمدلله.ومابنامن نعمة فمنک.

 

 


  

بچه که بودم.انتقام.بخشیدم      

بچه  6ساله که بودم،درجایی بدون امکانات زندگی می کردیم.

       عمویی داشتم که من رابه زورازمادرم گرفت وبُردتادرمنزلشون درشهردرس بخونم.البته درمدت سه چهارسالی که دورازخونه مون، درمنزلشون بودم،خیلی ازطرف زن عمویم وبچه هاش اذیت شدم:ازخریدمنزل بگیرتابستن بچه های شیرخوارشون به پشتمون وکتک خوردن ازشون وبی احترامی شون به ماجلوی مهمونا و... 

       تااین که تونستیم درمنزل مسکونی خودمون واقع درشهروالبته بازهم دورازخانواده،مستقربشیم.همیشه،تودلم بودکه یه روزی اززن عمویم وبچه هاشون انتقام بگیرم.

      بعدهاکه بزرگ ترشدم،پیش خودم فکرکردم که اگه عمویم من روازخانواده مون جدانکرده وزمینه ی تحصیلم رادرمنزلشون فراهم نکرده بود،چه بساالان بی سوادی بیش نبودم که کاری ازدستم برنمی اومدوجهانی راکه الان دراندیشه ام دارم،نمی داشتم و...

      لذابخشیدمشون وحتی نسبت به اونااحساس خوبی پیداکردم که باعث شدندمن باتلخی های زندگی،بیشترآشنابشم ومزه ی تحمل سختی هاروبچشم وقدرشیرینی های زندگی روبدونم وقدرزندگی مون روبدونم.

       الان خیلی باهاشون خوبم وبه من خیلی احترام می ذارن گرچه به احترامشون  احساس نیازنمی کنم.ازخداممنونم که چنین تقدیری رابرام رقم زد.

       درطول عمرم،بیش ازنصفشا دورازخانواده وبرای تحصیل گذرونده ام وراضی ام که اینجاهستم.خوشحالم که محبت راخوب می فهمم ومحبت مادرم وخانواده راهمیشه باخودم داشته ام ومراباعشق بارآوردندتاآن جاکه دوری شون برام سخت بودولی باعشق به اهداف بزرگ تحمل می کردم.وتونستم باتوکل برخدا،روی پای خودم وایسم ...

 


90/10/29::: 11:29 ع
نظر()
  
  

       منطق جنجال برسخنان افروغ!!

       این روزهاجنجال عجیبی برسرسخنان عمادافروغ دربعضی جاهاومحافل ایجادشده وحسب اطلاع،قشون کشی هایی برای حمله به ایشون صورت گرفته است.

      گذشته ازمحتوای صحبت های ایشون دربرنامه ی پارک ملت – که جای بحث داره –نوع برخوردبا انتقادات درجامعه ی مادچارافراط وتفریط مزمنی است وبعضاًباعث می شودکه به جای متعادل کردن فضا ی جامعه،به متشنج نمودن آن اقدام شود.

      این گونه برخوردبانقدومنتقدان درجامعه – صرف نظرازنوع انتقادات ومحتوای سخنشون – باعث می شه که فضای نقدازبین بره وکسانی که واقعاً نقد منطقی وسازنده ای هم دارند،ازموضع نقدگرایی عقب نشینی کنندوفضارامناسب نقدپذیری ندانند.چنین وضعیتی باعث رکودوپسرفت می شودومنجربه تعطیل شدنِ نظرات اصلاحی ونیزرشدفضای تملق وچاپلوسی گردد.وازسوی دیگرموجب تأییدسخن منتقدانی می شودکه معتقدندفضای نقددرکشورفضای بسیارتنگی است.

      اگرواقعاً معتقدیم که درکشورفضای نقدپذیری حاکم است،درعمل هم بایداین رانشون بدهیم واگرپاسخی منطقی وحساب شده دربرابرسخنان منتقدان منصف یاغیرمنصف داریم ، به طورمنطقی مطرح کنیم.درغیراین صورت،بابرخوردفیزیکی وعجولانه وترورشخصیت منتقدان وبرخوردفیزیکی باافکارواشخاص منتقد،درعمل نشان می دهیم که می خواهیم بی منطقی یا ضعف منطق خودرابامشت  وچماق جبران کنیم که این عین اعترافِ عملی به منطق ضعیف خودمونه.

      من معتقدم که بابرخوردمنطقی ومعقول وحساب شده بامنتقدان،به خوبی می توانیم غلبه ی منطق خودمون رابرمنطق منتقدان نشون بدهیم.ومنطق غالب،نیازی به برخوردفیزیکی ندارد،مگردرجایی که طرفین ازمدارمنطق خارج شوندکه درآن صورت هم مراجع قانونی،فصل الخطاب خواهند بود.

      به نظر می رسه که جنجال هادیگرکارایی پیشین راازدست داده اندومادردوران استقرارنظام اسلامی مان به سرمی بریم واین وضعیت اقتضامی کنه که به جای احساسات وعواطفِ عجولانه،منطق وعقلانیت برمسندِ قضاوت بنشیندنه عصبیت .

      من سخنان افروغ رابه طورکامل شنیدم ودیدم وفعلاًنفیاًواثباتاًقضاوتی درموردسخنان ایشون نمی کنم.بماندبرای فرصتی دیگر.


  
  

ازدست تقدیرتاشیدایی

       جمعه ی همین هفته  یکی ازشبکه های تلویزیونی سیما ، فیلمی  ترکیه ای به نام «دست تقدیر»راپخش کردکه منوپای تلویزیون میخکوب کرد.آن هم نه به خاطرجذابیت شخصیت های فیلم وبازیگرانش،یاصحنه ی زیبایی که فیلم درآن جاساخته شده بود،بلکه به خاطرمحتواومضمون فیلم که به زیبایی این پیام رامنتقل کردکه«تقدیرخدابرای انسان ها،بهترین تقدیری است که خداوندبرای آن هارقم می زند.هرانسانی هرتقدیری رابرای خودترسیم کند،اتفاقاًتقدیرنامناسب وپشیمان کننده است؛چون انسان هادرپشت حجاب زمان ومکان هستندومصلحت واقعی خودرابدون کمک خداوندنمی تواننددرست رعایت کنند.ودین برای همین آمده است که بگوید:«باعمل کردن به دستورات خداوند،بهترین تقدیرومصلحت ازسوی خدابرای شمارقم می خورد».منظورم این نیست که آدم،درزندگی اش تدبیرنداشته باشد،منظورم اینه که تدبیرمون رادربطن تقدیرالهی قراردهیم ودرعین تلاش مدبّرانه،به تقدیرالهی وقضای اوراضی باشیم.

       این فیلم،بهترازخیلی ازکتاب هایی که خوانده ایم،برتربودن تقدیرالهی نسبت به تدبیربندگان رابه تصویرمی کشد.

      حال،این رامقایسه کنیدباسریال پرازنفرت ودلهره وحسرت وافسردگی ودشمنی وبداخلاقی وگریه وزاری وناسزاگویی ویأس «شیدایی» که اولش یه حدیث نوشته اند- که کاش آن هم نبود- وسریالی ساخته اند بی محتواوپرازحوادث غیرمنتظره ی خیالی وناواقعبینانه تاجذابیت کاذبی ایجادکندبه قیمت شب های لبریزازتزریق پریشانی ویأسِ دربینندگان.

     ازوقتی که این سریال داره پخش میشه،ازتلویزیون درساعات پخش این فیلم،فراری شده ام.

      خداوندابه کارگردانان آن قدرپول وشادی بده که مجبورنباشندباخلقِ این همه پریشانی وتزریق این همه یأس وخالی کردنِ دل مخاطبانشان،بخواهندجیبشان راپرکنندوبه مسؤولین صداوسیماآن قدراحساس مسؤولیت عطاکن که ...دربرابرپریشان سازی بینندگان،بی تفاوت نباشند.

     این همه به معنای نادیده گرفتن برنامه های خوب صداوسیمامون نیست ولی حیفه ایران که ام القرای جهان اسلام است،فیلم هاوسریال هایی بسازدکه فقط یادرموردخواستگاری وازدواج است یاقتل وکشتاریادعواودزدی وبدهکاری وزندان وقهرو...آن گاه ناب ترین مفاهیم دینی وقرآنی راازفرآورده های هنری ترکیه شاهدباشیم .فیلم های تاریخی مذهبی ساخته شده توسط برخی ازکارگردانان متدین،درجای خودمحفوظ ومحترم،اماوجه غالب برنامه سازی درسیمااصلاًدرشأن صداوسیمای جمهوری اسلامی نیست.هست؟!!


90/10/27::: 9:16 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام