بادوفرشته درمرزبهشت وجهنم دیدارکردم
11سال پیش در28سالگی ام،پس ازیک مکاشفه معنوی دربیداری،شبی درخواب دیدم که شانه به شانه باحضرت جبرئیل علیه السلام دارم راه می روم.نفرسومی هم بامابودکه برادرِیکی ازشهدای 8سال دفاع مقدس بود.همین طورکه داشتیم می رفتیم،رسیدیم به منطقه ی مرزی بین بهشت وجهنم. سمتِ حاشیه ی جهنم،همچون زمینِ سیاهِ سوخته ی تازه خاموش شده ای بودکه ازجای جایِ تپه مانندش دودغلیظی به هوابرمی خاست.
ناگهان انبوه جمعیتی که ازداخلِ حاشیه ی بهشت،باسرعتی زیادبه سمتِ جهنم می دویدند،چشمانمان راخیره ساخت که گویی به دنبالِ «چیزهایی درداخل جهنم»،روان بودند.کمی درخط مرزی جلوتررفتیم،دیدم فرشته ی مرگ،حضرت عزرائیل علیه السلام،ایستاده است.نگاهش رابه نگاهم دوخت،امّانمی توانستم ازنگاهِ مبهم او،منظورخاصی درک کنم،امااضطراب مرموزی نسیم گونه،قلبم رادرنوردیدوندانستم بعدش چه شدکه ازخواب برخاستم.