وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلت را با اندرز زنده ساز [امام علی علیه السلام ـ در نامه اش به پسرش امام حسن علیه السلام ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :14
کل بازدید :204048
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/2/25
12:42 ص
موسیقی

 احساس مرگ انفجاری

 برای زدن مسواک،به آشپزخانه می رم،ولی درحال مسواک زدن،ناگهان،انگارناگهان کوهی راروی قلبم گذاشته باشند،حس می کنم که فشارِعجیبی به قلبم واردمی شه که می خواهم منفجرشوم واحساس می کنم که می خواهم بمیرم.

وصیت تمام اتوماتیک

مسواک زدن رابه سرعت تمام می کنم ومی روم بی اراده ی خودم وبااراده«او»به همسرم می گم که «می خواهم بمیرم!»وشروع می کنم به وصیت کردن درموردتاکیدکردن نسبت به نمازوتربیت فرزندانم و....

گریه برآشفته

اماهمسرم برآشفته ونگران می شه وسخنانش باگریه آمیخته می ه ومی ترسه ومی ره همسایه مون-که پسرعموم باشه- راخبرمی کنه وتعدادی ازاقوام وآشناهاروخبرمی کنه.به برادرم که در5 کیلومتریِ خونه مون منزل داره،زنگ می زنه اوناهم می آیند.

مطب دکتر

برادرم به من می گه ببریمت دکتر.ولی من می گم مسأله ی من چیزی نیس که بارفتن به دکترحل بشه،ولی بااصرارمنوسوارماشینش می کنه ببره دکتر.درمسیرهم به اوسفارش می کنم که هوای بچه هاموداشته باشه ومواظب باشه که بعدازمرگم به خانواده ام ظلمی نشه.

درمطب،دکترمی گه مشکلت چیه؟میگم:مشکلی که شمابتونی حلش کنی،ندارم .برادرم توضیحاتی می ده.بعدش دکترمیگه:ولی حلش می کنیم!!بعدیه آمپول خواب آورنسخه می کنه وبعدازخریدداروحرکت می کنیم به سمت منزل همین برادرم.

مناجات باخدا

توی راه گاهی آنچنان فشاربه قلبم می آدکه به خدامی گم:خدایا!یااین حالت راازمن بردار،یاظرفیتم روزیادکن که بتونم این سنگینی راکه روحم رادربرگرفته تحمل کنم.

وزنه عاطفی وجودمادر

   احساس می کنم بایدوزنه ی عاطفیِ بسیارسنگین وقدرتمندی بایدباشه که منوازاون حالتِ فرازمانی خارج کنه .اینجابه یادمادرم می افتم که چنددقیقه بعددرمنزل این برادرم اوراخواهم دید.به منزل برادرم می رسیم وخانومم که همراهمون اومده،اینجاآمپول رابه من تزریق می کنه ودریک لحظه بیدارمی شم تاصبح شده ودیگه ازاون حالت شیرین،اون دنیای واقعی واون همه زیبایی های توصیف ناشدنی خارج شده ام وبه زمان واین دنیای غفلت زاسقوط کرده وماندگارشده ام.

گریه های آتشین من

ناگهان گریه ای سوزناک سرمی دهم که احساس می کنم اگرکسی عمق آتشین اشک ها وفریادهایم رادرک کند،ذوب خواهدشدوخودم دارم ذوب می شم،اماحیف که دیگربایداین وضعیت راکه بسیارهم تلخ ودیرباوراست،باورکنم.اماباورنمی کنم که بتوانم بادرک آن فضای ماورایی که دیده ام،این فضای غفلتناکِ پرکدورت زمینی راتحمل کنم.

تناقض مهیب

دچارتناقض می شم:اگراون وضعیتی که درفرازمان دیدم،درست است-که هست-پس این وضعیتی که الآن دارم وبسیاری دارند،چیست؟چراماخواب آلوده ایم؟چرادرخواب غفلتیم؟چراازخدا-که جزاوهیچ نیست-غافلیم؟چراحضورواضح اورادرهمه جانمی بینیم؟و...بسیاری سؤالات دیگر، سوهان روحم می شن وراحتم نمی گذارندوادامه زندگی برایم دشوارمی شه وکسی رانمی یابم که مراازوادی تناقض فکری بیرون بیاره.

رفع تناقض

اماخوشبختانه کتابی پیدامی کنم درمیان کتاب هایم که درباره زندگی پیامبران ونحوه تحمل غفلت هاراتشریح می کنه ومی گه که پیامبران بااین که حقایق زیادی رادیده ودرک کرده بودند،بابدن هاشون همراه مردم بودند،امادرهمون حال،دلهاشون متصل به ملأ أعلی بودوموظف بودندبامردم برخوردی عادی ومتناسب باسطح درک وعقلشون معاشرت کنندوپایه معیشت وزندگی دنیایی وگردش زندگی این جهانی برپایه غفلت عمومی(اکثریت) ازبسیاری ازواقعیت های جهان استواراست وگرنه بسیاری ازامورعالم تعطیل وزندگی فلج می شدو...

راه آینده

من باالگوگرفتن اززندگی پیامبرانه انبیاورسولان الهی،راه آینده خودرایافتم وتوانستم آن تناقض ها رادروجودم حل کندوباواقعیت زندگی دراین جهان به شیوه ی خودم مواجه شوم،اماهمواره درآرزوی تکرارِبرترِآن حادثه شیرین بوده وهستم وواقعیت هاوحقایق زیبایی سلسله واربرایم روشن شده اند.الحمدلله.

سرچشمه این مکاشفه معنوی

    این هاهمه به برکت لطف الهی بوده است که باوساطت ومیانجیگری امام حسین علیه السلام و...پیش خداشامل حالم شده است.چون درشب عاشورای سال قبل،باخودم عهدکرده بودم که زیارت عاشورارابه قصدهدایت معنوی خودم بخونم ومی خوندم و...وحفظ مطلق چشم ازنگاه به نامحرمان،که حتی به خاطراین که برخی اقوام وخویشان نزدیک ولی نامحرمم راازچهره شون نمی شناختم،موجب تعجب اونامی شد.

سخن آخر

امیدوارم بتونم این نعمت بی نظیرالهی رادروجودم حفظ کنم وسرمایه حرکت درراه رضای خداوکمک به بندگان محبوبش قراردهم که بهشون عشق می ورزم وشورعشقم رانثارشون می کنم.عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازاوست. ازهمه دوستان التماس دعا دارم.دوستتون دارم!

 


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام