وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بخشایشگر است و بخشش رادوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :8
کل بازدید :206148
تعداد کل یاداشته ها : 119
103/8/26
5:56 ص
موسیقی

بر بال شوق

      کبوتری هراسانم خدایا! که آرزوی بال گشودن، پرواز کردن، و جستنت  دلم را لبریز کرده است.

      ای افق هستی! به من بگوکیستی؟! از کدامین سو ای «بی سو» و «سو آفرین »! سوسوی عشقت را به آشیانه سینه ام رهنمون می شوی؟ پر و بال مهر تو است این، که در سایبان سیمین آن می آسایم و سایش بال های حقیقت را بر آسمان معرفتت نظاره می کنم به امید آن که کامم را ازناکامی برهانی و در رگ های وجودم خون معرفت بدوانی و رهنمونم شوی.

     تو را ای آشنای بیگانه ! من بارها کاویده ام و از غروب هجرانت ناله ها سروده ام و مرثیه ها سراییده ام. اما ...«من » هجران را زیسته ام نه «تو»! تو از فرط روشنی ات وصال راآشکارا زیسته ای. من غربت را زندگی کرده ام. به خودم می گویم:

تویی آیینه، او آیینه آرا         تویی پوشیده و او آشکارا

    اینک لبخند نگاه رئوفانه ات مرا به سودن در سایبان مهرت فرا خوانده است.

     اما قصه حیاتم .من نادان، تازیانه نادانی هایم را می خورم و بار سنگین غفلت هایم زخمهای ترمیم ناپذیری بر دوش روحم نهاده اند که جز طبیب دوار و دست شفابخش تو ترمیم نمودن آن زخمها را نمی تواند، چه سان نادان بودم که از حریم خواهشت پا فراترنهادم! بی خبر از آنکه این نافرمانی، فروافتادنی هولناک در پی دارد؛ فرو غلتیدن در بستر ناکامی، باختن خویشتن خویش.بی خبر از آنکه یاد تو را که سبزینه ترین گلواژه هستی است به دست فراموشی می سپارم و به دنبال آن گلبوته خودی ام را درکویر نسیان، زیان می کنم.

    ... اکنون که عطش یاد تو عطشناکم ساخته است و بلور اشک دیدگانم در شوق با توبودن، بر گونه هایم لغزیده است آشفته حالانه، پریشانی ام را در آغوش رافتت وپراکندگی ام را بر آستان انست گرد می آوردم.سرود تنهایی ام را در «با تو بودن »زمزمه می کنم.وحشتم و خروش بیگانگی ام را در طلوع وصالت فرو می نشانم و غم هجرانت را در ترنم حضورت.

      چه زیباست ...! غنودن در یاد تو! آرامش با تو؛ خواهش از تو! و شادی در نسیم تبسم رضای تو!

      من نمی دانم دلی که بی یاد تو می تپد، چگونه می زید؟! اگر نه این بودکه با هر تپشی «شکوفه ذکر»ی شکوفا می شود، و «آیت توحید»ی می روید و «دیده بینا»یی بصیرت می یابد و نهال معرفتی جوانه می زند، آن دل تاب تپیدن نمی توانست داشت، و خدای، آن دل را در سینه روح صاحبش نمی کاشت و هرگز نفیر زمزمه هستی اش رادر نیستان حیات، نمی نواخت.

ما عدم هاییم هستی ها نما        تو وجود مطلق و هستی ما

ما که باشیم ای تو ما را جان جان          تا که ما باشیم با تو در میان

یاد ما و بود ما از داد توست              هستی ما جمله از ایجاد توست

لذت هستی نمودی نیست را         عاشق خود کرده بودی نیست را

از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است           غرض این است وگرنه دل و جان اینهمه نیست


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ وقتی مسیرزندگی درلابلای هزاران پیرایه ی غیرضروری گم می شود،ماازدیدنِ سیمای واقعی زندگی،ناتوان می شویم وعمرمان درمسیری که مطلوب مانیست،سپری می گردد.
+ سلام ازهمه دوستانی که دراین مدت لطف کردندوبرای من پیام فرستادند،متشکرم
+ سلام